چهارده آسمان... |
به نام خدای رحمن و رحیم سلام ---------------------
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه! ولی برای عده ای چه خوب شد، نیامدی... تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد، نیامدی...
*** میلاد منجی عالم بشریت، قائم آل محمد، حضرت صاحب الزمان، مهدی موعود (ع) [ سه شنبه 89/5/5 ] [ 12:54 عصر ] [ گویای خاموش ]
به نام خدای رحمن و رحیم سلام میلاد باسعادت امام حسین (ع)، حضرت باب الحوائج ابالفضل العباس (ع)، و امام زین العابدین (ع) مبارک باد. چه خوب است آب و هوایی که دارید *** علی اکبر لطیفیان*** [ پنج شنبه 89/4/24 ] [ 6:38 عصر ] [ گویای خاموش ]
به نام خدای رحمن و رحیم سلام
از کعبه ی حق بانگ جلی می آید بشنو که سروش وحی حق می گوید
میلاد مولی الموحدین، حضرت علی بن ابی طالب (ع) بر عاشقانش مبارک باد... ----------------------- خطبه 20-در منع از غفلت علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ آنچه را که مردگان دیدند اگر شما میدیدید، ناشکیبا بودید، و میترسیدید، و میشنیدید و فرمان میبردید، ولی آنچه آنها مشاهده کردند بر شما پوشیده است، و نزدیک است که پردهها فرو افتد. گرچه حقیقت را به شما نیز نشان دادند، اگر بدرستی بنگرید؛ و ندای حق را به شما شنواندند، اگر به خوبی بشنوید؛ و به راه راست هدایتتان کردند، اگر هدایت بپذیرید؛ راست میگویم، مطالب عبرتآموز اندرزدهنده را آشکارا دیدید، و از حرام الهی نهی شدید، و پس از فرشتگان آسمانی، هیچ کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمیکند.
---------------------- پ.ن.1. حکمت 25 ترس از خدا در فزونى نعمتها (اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم زمانى که خدا را مىبینى که انواع نعمتها را به تو مىرساند تو در حالى که معصیت کارى، بترس. پ.ن.2. پ.ن.3. چون ماه رجب باشد و اعیاد علی من را هم دعا کنید...
[ شنبه 89/4/5 ] [ 7:50 صبح ] [ گویای خاموش ]
به نام خدای رحمن و رحیم
حق به پاس حرمت مولود مسعود جواد
میلاد باسعادتش مبارک باد...
پ.ن. یا امام جواد (ع)... از جود و کرامتش چه گویم که به دهر [ چهارشنبه 89/4/2 ] [ 12:41 صبح ] [ گویای خاموش ]
سلام مدتی بود در فکر ایجاد وبلاگی بودم با محوریت چهارده معصوم (ع)... بزرگترین دلیلی که در ذهن داشتم احساس دین شدیدی بود که به معصومین (ع) داشتم و دارم... حالا وقتش رسیده که با برداشتن قدمی هرچند کوچک، احساس کنم که خیلی هم ناسپاس نبوده ام... نمی دونم از همچین جای کوچیک و ساده ای چه توقعی می شه داشت... فقط امیدم به اینه که گوشه چشمی به این جا بشه، تا به برکت خودشون، خودم و هرکسی که به این جا می یاد دست خالی بیرون نریم... شاید انتظار زیادی باشه، اما امید دارم خودشون هم به این جا بیان و جای پاشون نور و برکتی صدچندان به این مکان بده ... با این آرزو این جا رو قدمگاه نامیدم تا نور این امید همیشه در دلم زنده بمونه...
[ جمعه 89/3/28 ] [ 7:21 عصر ] [ گویای خاموش ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |