سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چهارده آسمان...

 

به نام خدای رحمن و رحیم

سلام

-------------------

غفلت کردم... 
دچار روزمرگی شدم...
کم سعادت تر و بی توفیق تر از پیش، تو را که نه، خود را رها کردم...
خود را رها کردم در این ظلمات...
در این تاریکی دل آزار...
در این دل تاریک...

خدا نیارد روزی را که نور شما بر دلم نبارد...

ای وای من...
وای من که بر گوشه گوشه ی این خانه خاک نشسته است...
خاکی که جایش بر سر من باد اگر این امن ترین کنج دنیایم را رها کرده باشم...

ای دل غافل!
قرار بود قدمگاه چهارده آسمان باشی...

ای دل!
اگر او هم ببخشد، سنگینی بار گناهت پشت عالم را خم می کند...

چه بگویم؟

چه بگویم از غفلتم؟...

ای امن ترین کنج دنیای پر دردم...
به سویت بازآمدم...
با سری افکنده و دلی پرافسوس و پشیمان، با پلک چشمان اشک بارم گوشه گوشه ات را غبار روبی می کنم...

باشد که باز هم قدمگاه چهارده آسمانم باشی...
                                                                                  و...
                                                                                          بمانی...

-------------------

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمریست
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما
کسی چه می داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها...

هر روز بی تو
روز مباداست!


آینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند
آینه ها که دعوت دیدارند
دیدارهای کوتاه

از پشت هفت دیوار

دیوار های صاف

دیوارهای شیشه ای شفاف

دیوار های تو

دیوارهای من

دیوارهای فاصله بسیارند.

آه...

دیوارهای تو همه آینه اند
آینه های من همه دیوارند!


شعر از قیصر امین پور


[ سه شنبه 90/6/29 ] [ 3:39 عصر ] [ گویای خاموش ]
درباره وبلاگ

گویای خاموش
دو عالم آسمان را هفت خوانند... ولیکن آسمان من «دو هفت» است...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 32926